روز شمار آرتین خان اول
عشق مامانی و بابایی برات می خوام از هفته ای که گذشت بگم: پنجشنبه 20 بهمن: غزل کوچولوی شیطون (دختر عمو سعید و خاله ژانت- دوستامون) و مامان و باباش مهمون ما بودن. مجبور شدیم در اتاق شما رو قفل کنیم. آخه دوست نداشتیم قبل از اینکه خودت با اسباب بازیهات بازی کنی، خراب بشن. آخه این غزل خانم خیلی شیطونه. شب هم خونه ما موندن. جمعه 21 بهمن: با غزل اینا رفتیم هایپراستار. برای شما دو تا عروسک خوشگل خریدیم. آخه شما خیلی خوب بودی و اذیت نکردی. اینم هدیه مامان و بابا برای پسر گل بعد از برگشت غزل خانم خوابید. من می خواستم شما رو بخوابونم اما مگه خوابیدی. خلاصه شما تو بغلم بودی و ناهار خوردیم . برای اولین بار دستت رو انداختی تو بش...