آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

روز شمار آرتین خان اول

عشق مامانی و بابایی برات می خوام از هفته ای که گذشت بگم: پنجشنبه 20 بهمن: غزل کوچولوی شیطون (دختر عمو سعید و خاله ژانت- دوستامون) و مامان و باباش مهمون ما بودن. مجبور شدیم در اتاق شما رو قفل کنیم. آخه دوست نداشتیم قبل از اینکه خودت با اسباب بازیهات بازی کنی، خراب بشن. آخه این غزل خانم خیلی شیطونه. شب هم خونه ما موندن. جمعه 21 بهمن: با غزل اینا رفتیم هایپراستار. برای شما دو تا عروسک خوشگل خریدیم. آخه شما خیلی خوب بودی و اذیت نکردی. اینم هدیه مامان و بابا برای پسر گل بعد از برگشت غزل خانم خوابید. من می خواستم شما رو بخوابونم اما مگه خوابیدی. خلاصه شما تو بغلم بودی و ناهار خوردیم . برای اولین بار دستت رو انداختی تو بش...
27 بهمن 1390

عکس آتلیه آرتین خان اول (پنج ماهگی)

عزززززززززیزم اینم عکس 5 ماهگی عزیز مامان ایندفعه نسبت به دفعه قبل کمتر تعجب کرده بودی!!!. مثل یه آقا پسر گل نشستی تا ازت عکس بگیریم. البته با کلی ادا و اصول جهت خندیدن جنابعالی . البته ما فایل عکسها رو قبل از آماده شدن نهایی گرفتیم. قرار بود زمینه عکس تغییر کنه.               ...
24 بهمن 1390

تشکر

نازنین پسر توی این پست می خوام تشکر کنم: از همه دوستای وبلاگیمون که با نظراتشون منو دلگرم به نوشتن می کنن. خیلی دوسشون دارم. هم مامانا و هم نی نی های خوشگلشون. حالا خودت که بزرگ شدی میبینی چه نازنینایی هستن. از همه دوستها و آشنایانی که تو رو خیلی دوست دارن و وبلاگت رو دنبال می کنن، ولی نظرهاشونو نمی نویسن .ولی دستشون درد نکنه، معمولا تلفنی یا حضوری نظراتشون رو می دن مثلا دایی محمد، خاله سپیده، خاله فرحناز و مینو جون و بعضی از همکارای مامانی و بابایی و دوستامون. و اختصاصی از سه نفر:   دایی کوچیکه (دایی مرتضی). هم به خاطر عکسای خوشگلی که از شما می گیره، هم پیگیری ویلاگت و اصرار به من برای گذا...
22 بهمن 1390

آرتین خان به روایت تصویر (چهارماهگی)

شازده کوچولوی مامان تصمیم گرفتم هر ماه یه سری عکس مربوط به همون ماه رو برات بذارم. امیدوارم بتونم ادامه بدم.   شازده کوچولوی مامان تصمیم گرفتم هر ماه یه سری عکس مربوط به همون ماه رو برات بذارم. امیدوارم بتونم ادامه بدم. ...
19 بهمن 1390

چکاب پنج ماهگی

پسر مامان  سیزدهم بهمن ماه 5 ماهت تموم شد و ما هم رفتیم مرکز بهداشت برای چکاب. خانم پرستار خیلی راضی بود و گفت آفرین به مامانت که بهت خوب شیر می ده. منم از شما ممنونم که خوب شیر می خوری و منو سرافراز کردی. دوباره تاکید کرد تا 6 ماهش تموم نشه چیزی به جز شیر مادر بهش ندید، ماهم گفتیم چشم. دایی جونم برای شما یه سری شربت مولتی ویتامین خارجی همراه با آهن آورده بود، بنابراین شما رو بردیم دکتر تا ببینم از کی می تونیم بهت از این شربت بدیم. اصلا میشه بهت از این شربت داد یا نه خلاصه آقای دکتر دوباره شما رو چکاب کردن و یک کرم هم برای لپ نانازت که قرمز شده بود بهمون دادن. ایشون هم تاکید داشتند فقط شیر منو بخوری. بعد هم گفت شربت مولت...
16 بهمن 1390

5 ماهگی آرتین خان اول

  هم زبونم پنج ماه از باهم بودنمون گذشت.       عزیزم تو این ماه کارهای زیادی یاد گرفتی: 1- دور زدن. وقتی که می ذارمت و می رم کارامو بکنم میام میبینم 90 درجه دور زدی. 2- غلت زدن. روز اربعین یکبار غلت زدی و دیگه اینکار رو نکردی تا روز جمعه 7 بهمن ساعت 8 یا 9 شب بود که یکبار دیگه غلت زدی و شنبه هم 5 بار غلت زدی و اینطوری بود که غلت زدنهات شروع شد. البته هنوز نمی تونی برگردی. هربار که غلت می زنی و پس از اینکه خسته میشی شمارو برمی گردونیم دوباره غلت می زنی. 3- وقتی گشنت باشه یا خوا...
13 بهمن 1390
1